در روزهای پایانی هفته، لاشخورها با نوک هایشان پرده های آویخته از پنجره های ایوان کاخ ریاست جمهوری را از هم دریدند، وارد کاخ شدند و با بال و پرزدن رخوت آنجا را بر هم زدند و در سپیده دم روز دوشنبه شهر، با نسیم گرم و ملایم بزرگ مردی مرده و ابهت پوشالی او، از رخوتی صدساله بیدار شد. درست همان وقت ما هم دل به دریا زدیم و به درون کاخ قدم گذاشتیم. جسورترها پیشنهاد حمله به دیوارهای بلند و رنگ و رو باخته کاخ را دادند که با سنگ های سفت رو کاری شده بودند. برخی هم می گفتند با کمک گاوهای نر در را از لولا دربیاوریم. این کار را نکردیم؛ چون فقط کمی هل لازم بود تا آن درهای بزرگ را با فشاری مختصر از جا در بیاوریم.
دیدگاه خود را بنویسید